anti devil
با سلام به وب سایت پیمان پرودایس خوش آمدید

حمید داودآبادی در خاطره خود می‌گوید: آقا در بین صحبت هایش فرمود: «تصویر شهیدی در اتاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم.» وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم

به گزارش فارس، حمید داودآبادی نویسنده و وبلاگ نویس عرصه دفاع مقدس در جدیدترین مطلب زیبایی که در وبلاگ خود به نگارش در آورده به ذکر خاطره‌ای از دیدارش با رهبر انقلاب اشاره کرده که در زیر آن را می‌خوانید:
 
 
اوایل بهمن ماه 1377 بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه «مسعود ده نمکی» و فرزندانم سعید و مصطفی - که آن موقع هفت، هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور «عطاالله مهاجرانی» وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود.
 
مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب «یاد یاران» با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود. آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت.
 
از شهید «سیدمجتبی هاشمی» که فرمود: «آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت.» تا شهید «عباس بابایی» که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد.
 
شهید «محمود کاوه» که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و ...

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 12 / 10برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : پیمان

اینک این جریان را از زبان خود شهید امین می شنویم . شهید در نامه ای به مسؤولان مجله «زن روز» چنین می نویسد:

«من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد . پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند . وقتی به خانه می آیند، از بس خسته و کوفته هستند زود می خوابند . اصلا در طول روز یکبار از خود سؤال نمی کنند که پسرمان کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی، من پسری نیستم که از این موقعیت ها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم . البته این مشکل اصلی من نیست، چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام . از این که اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با که می گردم، تعجب نمی کنم، بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد . پدر و مادرم به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و وضع مادی شان هم خوب است . دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند، به فرزندی که چه عرض کنم، به سرپرستی قبول کردند . البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است . از آن تاریخ به بعد، مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمی کرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد، با دختری که به مراتب از شیطان هم، پست تر و گنهکارتر و حرفه ای تر است . تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم:



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 12 / 10برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : پیمان

با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلی‌ترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه شده است که در جدول زیر ارائه می‌شود:

 

نام نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ
شمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد
عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد
یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد
سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد
حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند
حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد
مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند
زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید
محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد
عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت
شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند
ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد
شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند
عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد
احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد
عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد
بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد
اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید

 

به نقل از فارس


ادامه مطلب ...
سه شنبه 10 / 10برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : پیمان

عشق‌بازی بین 2 رهبر
عشق‌بازی بین این 2 رهبر، یعنی امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و شهید حسین فهمیده به عنوان کسی که امام(ره) او را رهبر خود دانست نیز حائز توجه است. یعنی یک نوجوان 13 ساله، به تبعیت از امامی که او را به این مسیر آورده – که اگر امام خمینی(ره) نبود معلوم نمی‌شد حسین فهمیده‌ها از کجا سردرمی‌آوردند – به عنوان مأموم کاری را انجام داده که امامش او را رهبر نامیده است. امام خمینی(ره) می‌فرماید که رهبر من این طفل 13 ساله است که نارنجک به خود می‌بندد و خود را زیر تانک می‌اندازد. این عشق‌بازی فوق‌العاده زیبایی است که بین امام و شهید حسین فهمیده برقرار شد.

موج دوم عملیات حسین فهمیده
سردار قاسمی تعریف می‌کند که: «من در جبل عامل، خدمت خانواده شهید استشهادی «علی اشمر» که 12 صهیونیست را با یک حرکت استشهادی به درک واصل کرد رفتم و به پدر او گفتم که «علی شما گل کاشتپدر این شهید به سردار قاسمی می‌گوید که مدیون من هستی اگر 2 کار برای من انجام ندهی؛ یکی اینکه بروی در حرم امام خمینی(ره) و 2 رکعت نماز بخوانی که ما هرچه داریم از امام داریم. چرا که ما جبل عاملی‌ها قبل از او شیعه نبودیم؛ او ما را زنده کرد. دوم اینکه هرجا از پسر من «علی اشمر» صحبت می‌کنی باید بگویی که «او شاگرد کلاس حسین فهمیده استسردار قاسمی با تعجب به او می‌گوید که علی اشمر که سنش بیشتر از حسین فهمیده بوده. اصلا او را از کجا می‌شناسید؟ پدر این شهید پاسخ می‌دهد: «یعنی چه که نمی‌شناسم؛ مگر می‌شود، امام خمینی(ره) کسی را معرفی کند و ما نشناسیم
و این «موج دوم» عملیات حسین فهمیده است که هم‌اکنون در لبنان است.
 
موج سوم حسین فهمیده در قلب اروپا
این ایرانی‌ها بودند که مقاومت و مبارزه را به بوسنیایی‌ها یاد دادند و در قلب اروپا یعنی 50 کیلومتری «وین» پایتخت اتریش، صدای الله‌اکبر و محمد رسول‌‌الله(ص) را بلند کردند. و این برای اروپایی‌ها خیلی وحشتناک بود. مثل این است که در لانه شیطان صدای خدا را بشنوی. این باعث شد که آنها به خود بلرزند.
بوسنیایی‌ها که حرکت شیعیان انقلابی ایران و مسلمانان مبارز ترکیه‌ای را دیدند که بدون هیچ کمک نظامی قابل توجهی به کمک آنها می‌روند، ایده یعنی تفکر انقلاب اسلامی را درک کردند و از آن پس در زیرزمین‌هایشان، ساخت «کلت» را شروع کردند. یعنی ما توانستیم به آنها ایده بدهیم و انقلاب اسلامی خود را صادر کنیم. یعنی تفکر اسلام انقلابی صادر شد. چرا که ایرانی‌ها بدون هیچ منت و ادعای حقوق بشری به کمک آنها شتافتند.
جالب اینکه در جریان جنگ بوسنی و هرزگوین، دقیقاً شبیه 8 سال جنگ تحمیلی ما، صرب‌ها آنها را مجبور کردند تا قرارداد «صلح دیتون» را بپذیرند؛ یعنی همچون قطعنامه 598 که وقتی ما روی غلطک پیروزی بودیم، مجبورمان کردند که آن را بپذیریم

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 53
بازدید کل : 107444
تعداد مطالب : 155
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1